قالی پازیریک شاهکار فرش دستباف ایران در دوره هخامنشیان

7

با اطمینان می توان گفت قالی پازیریک که در سال 1949 میلادی کشف شد تنها نادره ی فرش از دوران شکوهمند پادشاهان هخامنشی است که تا به امروز به عنوان یگانه سند موجود از قالیبافی آن عهد مورد توجه تمام فرش شناسان و محققان شری قرار گرفته است.

در سال 1949 میلادی سرگئی رودنکو باستان شناس روس هنگام کاوش در گورهای اقوام سکایی منطقه ی پازیریک در دامنه های جنوبی جبال آلتایی در سیبری به یافتن دستبافته ای کامیاب شد که تاریخ فرشبافی را به یکباره دگرگون کرد.

دره پازیریک که از نظر باستان شناسی بسیار غنی است در دهه 1920 میلادی کشف شد. و متعاقباً در ادامه کشفیات ، 5 تپه در این دره شناسایی  و مورد اکتشاف قرار گرفت.

حفاریهای اولین تپه در سال 1929 صورت گرفت و فعالیت های اکتشافی بار دیگر در سال 1947 با حمایت آکادمی علوم روسیه و موزه آرمیتاژ آغاز شد و حفاری ها به چهار سرزمین دیگر بسط یافت.

مدارک کشف شده از زیر تپه ها حاوی برخی یافته های اساسی مربوط به سال 430 قبل از میلاد است و حکایت از زمانی می کند که در آن این قبایل از دره پازیریک به عنوان گورستان استفاده می کرده اند.

نوشته ای به دست آمده روی چوب حاکی است که پنج گورستان طی دوره زمانی هشت ساله ساخته شده است. یافته هایی که در این پنج گور بدست آمده عبارت از دهها وسیله زندگی، ابزار آلات شکار، لباس و … می باشد که در بازسازی روش زندگی این جوامع یعنی قبایل بیابانگرد سکایی نقش بنیادی دارند.

اما مسحور کننده ترین یافته ها در گور یا تپه پنجم پازیریک بدست امده که عبارتست از فرشی در اندازه تقریباً مربع به ابعاد 23/189 در 200 سانتیمتر و از آنجایی که همراه با این فرش ابزار و وسایل دیگری همچون یک دستگاه گاری نیز پیدا شده، عده ای نظرات خاصی در مورد کاربرد این قالیچه داده اند و حتی فرض بر این است که از ان برای مفروش کردن روی سطح گاری استفاده می شده است.

این فرش کاملاً از پشم درست شده و تار آن اندکی کشیده شده و پودهای آن به طور شل به تعداد سه (و بعضاً چهار)بار بین هر دو ردیف گره پیچیده شده است.

رجشمار این فرش تقریباً برابر با 3600 گره در هر دسیمتر مربع است که تعداد 39 گره در هر 5/6 سانتیمتر و 42 گره در هر 7 سانتیمتر برای آن محاسبه شده که در مقایسه با فرشهای امروزی در رده فرشهای خوب و نسبتاً نفیس قرار می گیرد.

نوع گره مورد استفاده در این فرش ازنوع گره ی معروف به ترکی است (تصاویر 10 و11 و12)

رنگ این فرش در طول زمان تغییر یافته و رنگ اصلی به سایه های صورتی روشن و سبز کم رنگ تبدیل شده و باید در اصل رنگ بسیار روشنی می داشته.

تحقیقات شیمیایی وجود نیل را در آن اثبات کرده و حاکی از آن است که از آن برای رنگ آبی یا متمایل به آن استفاده می شده است.

همچنین در رنگ های آن اسید kermes آمیخته با اسید کارمینیک یافت شده که احتمالاً برای رنگ قرمز (قرمز دانه) مورد استفاده قرار می گرفته است.

تصاویر و نقوش موجود بر روی این قالی عبارت است از: متن فرش به تعداد 24 عدد مربع که داخل هر یک ستاره ای هشت پر وجود دارد.

در ردیف دوم پس از زمینه تصاویر حیوانی افسانه ای شبیه به یک شیر بالدار قرار دارد که در اصطلاح به گریفین شهرت یافته.

ردیف سوم عبارتست از 24 عدد گوزن شاخ پهن. ردیف چهارم یا حاشیه چهارم ستاره ای شبیه به ستاره های هشت پر.

متن فرش به تعداد 62 عدد و ردیف یا حاشیه پنجم 28 تصویر اسب سوارانی که بطور دو نفر در میان به تناوب بر روی اسبها نشسته یا در کنار آن ایستاده اند و بالاخره آخرین حاشیه یا ردیف ششم مجددا همان تصویر حیوان افسانه ای بالدار یا گریفین قرار دارد.

Image result for pazyryk carpet

این فرش در واقع به دلیل محلی که در آن کشف شده پازیریک نام گرفته است.

اگرچه زمستان های پر از یخ سیبری باعث سالم ماندن این فرش گردید ولی تابستان به اندازه کافی گرم بود تا اجازه دفن روسای قبایل و جادوگران در گذشته را به قبایلشان بدهد.

هوای گرم تابستان همچنین به باستان شناسان قرن بیستم اجازه داد که با گروه خود به کشف این دفینه ها کوچ کرده، تخته سنگ هایی را که این گورها را می پوشانیدند جابه جا نمایند تا با کار تهوّرآمیز خود به کشف این دفینه ها بپردازند.

آنها یخها را به کمک آب جوش آب کردند. پرفسور سرگئی رودنکو اولین کسی نبود که به سراغ این قبرها می رفت.

دزدان زمان کوتاهی پس از دفن برای غارت طلاهایی که همراه مردگان دفن می شد به این مقبره ها دستبرد می زدند.

خوشبختانه این دزد ها اعتنایی به دیگر اشیای این مقبره ها از قبیل نمد و منسوجات نداشته اند.

دزدان به طور ناخواسته و به واسطه کار خویش بزرگترین لطف را در حق آیندگان انجام داده و شکافی را که آنها  ایجاد کرده بودند باعث ورود آب به این مقبره ها گردید که در سرمای زمستان این مقبره  را به گورستان همیشگی از یخ تبدیل کرد و همین قطعات یخی اجازه دادند تا دوهزار و پانصد سال بعد از دفن این اشیا ما بتوانیم آنها را تقریبا سالم کشف کنیم و از مطالعه آنها لذت ببریم.

رودنکو پس از مشاهده این قالیچه ی افسانه ای که از گور پنجم پازیریک به دست آمد به جهت شباهت بسیاری از تصاویر آن با شاهکارهای هنر هخامنشی بیدرنگ گفت : «تخت جمشید را به یاد می آورد.»(تصاویر 13 و 14 و 15 و 16)

فرش پازیریک یافته ای است از هر جهت استثنایی و از این جهت خلاف توقع نظریه پردازان تاریخ بافندگی بوده است.

تا پیش از پیدایش فرش پازیریک عمده نظرها متوجه ترکان، به عنوان مبتکران این صنعت بود و پازیریک در این مورد دست کم ایجاد شک و تردید کرد دیگر اینکه برای مورخان این زمینه قابل تصور نبود که بافته ای از حدود چهارصد سال پیش از میلاد بدست آید که تا این حد کامل و پیشرفته و از نظر فنون بافت و حتی نقشه در ردیف بافته های امروز باشد.

سوم اینکه نمی توانستند تصور کنند که ممکن است فنی چنین پیشرفته در مراکز متمدن که مورد توقع آنها بود، یعنی بین النهرین، یونان یا مصر پیدا نشود و از گور پادشاهی سکایی که قومی بیابانگرد را رهبری می کرد به دست آید.

برای اطلاع از نظریاتی که در مورد فرش پازیریک بیان شده به چند مورد از این دست عقاید که توسط کارشناسان و مورخان مشهور و سرشناس فربی ارایه شده است می پردازیم.

یکی از این نظریات متعل به خانم جنی هاوسگو Jenny Housego است که در سال 1989 چنین منتشر شد:

محل بافت این فرش سخت مورد بحث بوده است کسانی هستند که می کوشند آغاز قالی بافی را در سرزمین های مغولستان و آسیای مرکزی بشناسند و این که این قالی در جایی بافته شده که آن را یافته اند زیرا نقش های آن شبیه نقش اشیای دیگری است که از همان منطقه به دست آمده است دانشندان دیگر بحث می کنند که آن را در نقطه ای غربی تر بافته اند زیرا عناصر آشوری و هخامنشی در ان هویداست به علاوه شباهتی بین ترکیب فرش با نقش های سنگ در کاخهای این شاهنشاهی وجود دارد. پس شاید در شاهنشاهی ایران بافته شده باشد در فقدان اطلاعات مشخص شاید بهتر باشد آن را چون دستاوردی هنری بنگریم از دوره ای در جهان باستان که در آن روابط نیرومند فرهنگی در سرزمینی وجود داشت که از یونان تا مغولستان و حتی آن سوتر تا چنین گسترده است.

البته نویسنده در بخش بعد خوشبختانه متذکر این نکته می شود که یافته ای چون پازیریک بایستی بر سنتی پر سابقه متکی باشد اما به قول دکتر علی حصوری ملاحظه شد که نویسنده چگونه در فقدان مدارک، پازیریک را از یونان تا چین تقسیم کرد تا نه اروپاییان ناراضی باشن و نه چینیان، نه مغولان نه مردم آسیای مرکزی و مردم بین النهرین و ایران و این هنگامی صورت گرفت که کهن ترین مدارک مربوط به بافت فرش از گور زنان در نزدیکی عشق آباد کنونی به دست آمده بود و بعید است که خانم هاوسگو از آن بی خبر بوده باشد.

همچنین پس از آن نیز در سالهای اخیر و در طی برگزاری سومین کنفرانس بین المللی فرش ایران، علی حصوری ابزارهای فرشبافی عهد مفرغ را که از سراسر ایران غربی و جنوبی به دست آمده است معرفی کرد که در مبحث قبل به طور کامل ملاحظه گردید.

قبل از خانم هاوسگو، اولین بار در سال 1978 یکی از طرفداران پان تورکیسم که تمامی آثار تمدن آسیای مرکزی را دستاورد ترکان می دانند، مقاله ای در مجله ی فرش Hali نوشت و با برهانی چند تلاش کرد نشان دهد که فرش پازیریک کار بیابانگردان ترک نژاد آسیای مرکزی بوده است.

Image result for pazyryk carpet

این مقاله بازتاب دلخواه نویسنده اش را نداشت اندک اندک و همراه با جریانهای سیاسی-فرهنگی ضد ایران، پژوهندگانی معدود برانگیخته شدند تا آثار هنری ایران باستان را هرچه بیشتر از این آب و خاک پر کنند و به سرزمینهای دیگر، تمدنهای دیگر و اقوام دیگر منسوب دارند و به گفته ی دکتر سیروس پرهام، گور به گور کردن قالی پازیریک از همین جا آغاز شد.

چهار دهه پس از کشف پازیریک و چند سالی پس از چاپ مقاله نویسنده ترک، بنیاد فورد در سال 1989 وجوهی به پژوهش درباره قالی پازیریک اختصاص داد و چند پژوهنده را بر این کار گماشت.

ماحصل این پژوهشها همان بود که اولیای بنیاد می خواستند و اینکه «قالی پازیریک بافت ایران هخامنشی نیست و در همان محل آلتایی بافته شده است».

مهمترین و به ظاهر محکمترین پشتوانه این نظریه کاربرد نوع خاصی از قرمز دانه در فرش پازیریک بود که از حشره ای به دست می آمد که در آن منطقه فراوان بوده است.

این قسم خاص قرمز دانه به قرمز دانه لهستانی شهرت یافته که علاوه بر فرش مورد بحث ما، یکی از نمدهای همان دوران منطقه آلتایی نیز به همان رنگمایه است.

گفته اند رنگمایه قرمزی که در ایران هخامنشی فراوان بوده قرمزدانه ی آرارات است که در سیبری آسان به دسترس نمی آمده است.

البته اثبات این ادعا که قرمزدانه ی لهستان در سرزمین اصلی ایران حتی به قدر اندک، فراوان نبوده تقریبا محال است چون از پارچه ها و فرش های ایران هخامنشی چیزی نمانده که ملاک سنجش باشد.

در سال 1990 میلادی نیز خانم کارن رابینسون K.Rubinson با نوشتن مقاله «فرشهای پیش از اسلام» در دایره المعارف ایرانیکا، پیشتاز بررسی دوباره یا به قولی کالبد شکافی مجدد فرش پازیریک شد.

خانم رابینسون در مقاله خود بر این استدلال ضد و نقیض تکیه کرد که قالی پازیریک که به غلط آن را ایرانی دریافته اند در همان حال که ممکن است طرح و نقش فرش های هخامنشی را به خوبی نشان دهد، محتمل است به عصر هخامنشی تعلق نداشته باشد.

همین فرضیه با شرح و بسط افزونتر در مقاله دیگر خانم رابینسون در میان نهاده شد و همزمان و هماهنگ با آن این نویسنده مقاله ای دیگر نگاشت با عنوان «منسوجات پازیریک، پژوهشی در نقل  و انتقال نقشمایه های هنری».

همزمان با خانم رابینسون، باستان شناس مشهور، دیوید استروناخ  (D.Stronach) بازیگری در نقشمایه های قالی پازیریک را از مسیر دیگر و زاویه ای دیگر آغاز کرد. لیکن کم و بیش به همان جایی رسید که کارن رابینسون رسیده بود.

استروناخ در سخنرانی مفصلی که در ششمین کنفرانس بین المللی فرش آیکوک (سانفرانسیسکو ،1990) ایراد کرد مدارک فراوانی نشان داد که ایرانی بودن و هخامنشی بودن تمامی نقش مایه های فرش پازیریک را به اثبات می رساند. منتها نتیجه گرفت که فرشبافان کوچرو آلتاییایی، آن فرش را از روی قالی های مشابه ایرانی بافته اند.

فرضیه استروناخ قابل تردید است، چون با عرف و رسم اقتباس  تقلید و بدل سازی در هنر و صناعت فرشبافی درست نمی آید و ما نیز در ادامه، جواب این نظر آقای استروناخ را به نقل از دکتر سیروس پرهام که اول بار در مجله آمریکایی Oriental  Rug Review در سال 1993 به چاپ رسید بیان می نماییم .

همچنین نظریه جیمز اوپی (James Opie) فرش شناس مشهور، خصوصا فرش ایلیاتی شناس که در همه نوشته های خود بر منشا ایرانی و به تصریح لری بخش عمده نقشمایه های باستانی فرشبافی تاکید دارد و نظریه «منشا ترکی قالیبافی» را همواره مردود شمرده است.

قابل توجه است وی در کتاب مشهور خود Tribal Rugs (1992) پا به پای دیوید استروناخ رفته و فرش پازیریک را کار عشایر بیابانگرد منطقه آلتایی دانسته و حتی از کوچروان سکایی فراتر رفته و قبیله ی همسایه دوردست آنان، یعنی کوچندگان «ماساگته» را بافنده آن فرش معمایی به شمار آورده است.

همچنین کورت اردمان فرش شناس آلمانی که پس از ژوزف اشترزیگووسکی و کتاب مشهورش در سال 1917 پیرو مکتب ترکی فرشبافی بود نیز در نهایت ایرانی بودن فرش پازیریک را پذیرفت، اما آشکارا به سفسطه و تناقض گویی پرداخت و حتی به جعل و تحریف تمسک جست و بی آنکه فرش را ببیند به این نتیجه بی بنیاد و غریب که سالهاست دروغین بودن آن آشکار گشته است دست یافت که قالی پازیریک گره بافته نیست و پیچ بافته است، به همان شیوه قالیهای چینی که کلاف پشم را پس از گذراندن از تار بر گرد میله ای چوبی می پیچانند و پس از پایان پذیرفتن بافت میله ها را بر می دارند.

جالبتر آنکه اردمان عنوان «هفتصد سال فرش مشرق زمین» را برای دومین کتاب خود در سال 1966 برگزیده تا قالی پازیریک خود به خود از حوزه بررسی او بیرون افتد.

ما در ادامه با استفاده از مطالعات و نظریات دو تن از فرش شناسان و محققان فرش ایران آقایان دکتر سیروس پرهام  و دکتر علی حصوری، دلایل قوّی و محکم را در بحث ایرانی بودن طرحها و بافت فرش پازیریک ارایه داده، بررسی می نماییم.

دکتر علی حصوری با بررسی دقیق نقشه و طرح های قالی ایران نتیجه گرفته است که اساس و بنیاد نقشه های فرش ایران که عبارتست از چندین حاشیه در کناره های فرش که یکی حاشیه پهن و در میان دیگر حاشیه ها قرار دارد، اساساً منطبق با همان دیوارهای مکرر آبادی ها و باغهای فردوس باستانی است که ایرانیان باستان به آن اعتقاد داشته اند و ما بحث آن را در بخش طبقه بندی طرحها و نقشه های فرش ایران خواهیم داشت.

Image result for pazyryk carpet

چنان که می دانیم قالی پازیریک هم دارای همین نوع حاشیه و در واقع طرح ایرانی است و طبیعی است که توسط قومی ایرانی بافته شده باشد همچنین در خصوص فرضیه یافت عشایری فرش پازیریک توسط کوچروهای آلتایی و در جواب این ادعا دیوید استروناخ و همچنین اثبات نقوش ایرانی قالی پازیریک و تفاوت آن با هنر سکایی، دکتر سیروس پرهام به بررسی نقوش فرش پازیریک پداخته و چنین می نویسد:

به گواه بافته های بدلی عشایری – روستایی، در همه دورانها و سرزمینها، رسم و قاعده متعارف این است که بافنده عشایری هرگاه از یک الگوی کاملا بیگانه تقلید و باسمه برداری کند اثر و نشانه ای هرچند ناچیز از خود و نگاره های متداول سرزمین و فرهنگ یا طایفه خود بر جای می گذارد.

چنان نیست که بافنده همه چیز را عینا و مو به مو گره به گره تقلید کند، حتی نگاره های بسیار کوچک را که هیچ نقشی در برآوردن طرح و نقش اصلی ندارند و بسا که برای بافنده هم یکسره بیگانه و نامفهوم باشند.(مانند دو نگاره هشت پر در بخش زیرین حاشیه سمت راست قالی پازیریک و دو گل هشت پر کوچکتر در منتهی الیه حاشیه باریک بیرونی همان سمت). مگر آنکه قصد بافنده تقلید کامل و تمام نما باشد به سفارش یا فرمایش که تازه آن هم از یک بافنده بیابانگرد خانه به دوش سخت بعید و نامحتمل است و تنها کارگاههای متمرکز و بسیار پیشرفته فرشبافی از عهده این مهم برمی آیند که وجود چنین کارگاههایی در منطقه آلتایی همانقدر محل تردید است که بافته شدن قالی پازیریک در همان جایی که پیدا شده است.

کار هنری دستبافت از چند جهت ماهیت عشایری و ایلیاتی پیدا می کند که مهمتر از همه وجود عناصر عینی عشایری در نقشمایه ها و شیوه نقش پردازی است. عوامل و عناصر ساختاری و اسلوب بافت و رنگمایه های مورد کاربرد نیز در کار سنجش دستبافته های قبایل کوچرو بی اثر نیست.

نهایت این که رنگمایه ها و رنگیزه ها به ندرت دلیل قاطع برای تشخیص هویت عشایری یک فرش دستبافت است این به آن دلیل است که مواد رنگی کمتر مورد استفاده انحصاری یک طایفه معین قرار می گیرد و دست یافتن دیگر گروه های بافنده به این مواد بسیار سریعتر از نقل و انتقال و داد و ستد نقشمایه ها صورت می پذیرد،  چنین است که در کار سنجش بافته های عشایری اغلب ناگریزیم بر عناصر نقش پردازی و ویژگیهای اسلوب بافت تکیه کنیم.

در قالی پازیریک چندین عامل ساختاری هست که درجه بسیار بالایی از مهارت فنی و فرشبافی کمال یافته را نشان می دهد، به اندازه ای که ممکن است به راحتی دلالت بر فرشبافی شهری داشته باشد.

اهم این عوامل ساختاری بدین شرح است : استمرار یکنواختی و یکدستی بافت و همسانی نزدیک به یکسانی نقشمایه ها، قرینه سازی کامل نقشمایه ها در چهارچوب یک طرح و نقش کاملا منسجم و متقارن و متوازن، نگاه داشتن اندازه ها و ابعاد و فاصله ها به دقت و وسواس تمام در بافت آدمهایی همانند، اسبهای همانند و گوزنهای همانند که جملگی در صفهای منظم و آراسته به یک فاصله سنجیده بی کم و زیاد در حرکت هستند. دیگر ، طراحی دقیق و سنجیده تمامی اجزای اصلی هر یک از 14سوار، 14 ستوریان، 28 اسب، 24 گوزن، 24 چهارگوشی که دون هر یک نگاره ای هشت پر به ظرافت و موزونی تمام نقش بسته است»

سیروس پرهام در ادامه دلایل خود بر بافت غیر عشایری فرش پازیریک می نویسد:

سخت و ودشوار است تصور در وجود آمدن دستبافته ای گره بافته و عشایری که در هزاره اول پیش از میلاد مسیح بدین درجه از کمال و سنجیدگی بافت رسیده باشد. این مطلب مسلما در مورد فرشهایی ایلیاتی مناطق نزدیک به مراکز فرشبافی شهری بهتر و آسانتر صدق می کند تا فرشهایی که گمان می رود در آن سرزمین دوردست وحشی یخزده بافته شده باشد.

حتی امروز هم نمی توان بافت فرشی عشایری را اصیل و درست که از روی یک نقشه شطرنجی یا یک الگو و سرمشق و یا یک نمونه دستبافته عیناً و جزء به جزء بافته شده باشد. گذشته از سنجیدگی و ظرافت اعجاب آور بافت، قالی پازیریک آکنده از نقشمایه ها و نگاره هایی است استوار بر طرحی بغایت سنجیده و قانونمند و هدفدار که چنانکه خواهیم دید، این همه با تمدن و فرهنگ مردمان کوچرو و خانه بدوش آلتایی، خواه سکایی، خواه ماساگته، ناسازگار و گاه متضاد است.

سکاییان و ماساگتیان بدان مرتبه از ثبات و آرامش اجتماعی نرسیده بودند که انگیزه و ضامن دست یافتن به اینچنین صورت هنری منسجم و مستحکم و تزلزل ناپذیری باشد. حقیقت آن که از آن  خیالپردازیهای لجام گسیخته و خشونت آمیزی که در آثار هنری اصیل و راستین آلتایی خروشان و بی امان و سیلاب وار موج می زند، کمترین اثری هر چند کمرنگ در قالی پازیریک نیست.

هنر آلتایی در هزاره نخست بطور عمده هنر احساس (امپرسیونیسم) و تجرید و انتزاع واقعیتهای عینی و تلخیص مشهودات بود. این هنر خاص، گرداگرد سبک ویژه ای از جانورنگاری شیوه یافته تنیده و بالیده شده بود که به گفته یکی از متبحران «تاماراتالبوت رایس» شاید از نابترین نمونه های تجرید و انتزاع باشد.

وی چگونگی تحول و تکامل این هنر را در طول سالیان به شیوایی تمام بیان می دارد که :«این بیابانگردان حساسیتی شگرف و غیرمتعارف در برابر محیط پیرامون خود واکنش نشان می دادند هماهنگ با موج زدن زندگی بر پهن دشت های اورآسیایی بیان متعالی امپرسیونیستی و نمادین هنر آنان جان می گرفت و این سرزندگی فراگیر در سبک خاصی از هنر جانورنگاری خودجوش تجلی می یافت. چنین بود که دست و پای یک جانور اجزای بدن جانور دیگر می شد.

در هیچ زمان این هنر خالص تجریدی و آکنده از خیالپردازی و توهم بیابانگردان آلتایی نتوانست حتی به سواد ساحت نگاره سازی طبیعت گرای قالی پازیریک نزدیک شود تا جایی که می دانیم از مقابر دره پازیریک یا از گنجینه نقشمایه های سرتاسر آن سرزمین پهناور حتی یک شی واحد به زمان ما نرسیده که اندک مانندگی به سبک جانور نگاری دقیق  راستین قالی پازیریک داشته باشد.

بر اسبها و گوزن ها بنگرید استوار و متین و بی دغدغه و طبیعی و واقعی آزاد از هر گونه گرایش تجریدی و آنها را مقایسه کنید با همانندهایشان که در انواع و اقسام اشیای بازیافته ان سرزمین صورت پذیرفته اند. یگانه نمونه مقایسه شدنی صف شیرانی است که با طبیعت گرایی تمام بر پارچه ای نقش بسته است که از گور شماره 5 بدست آمده و اصل آن بی چون و چرا ایرانی است.

اشیای هنری سکاییان آلتایی و جنوب روسیه عموماً و بازیافته های پازیریک خصوصا سرشار است از انواع و اقسام آهو و قوچ و گوزن شمالی پهن شاخ و گوزن پیچیده شاخ، اما چند تا از این جانوران در حالتی تجسم یافته اند که به حالت چرای آسوده خاطر و بی خیال گوزنهای خرامان قالی پازیریک نزدیک باشد که چگونه تقریبا جملگی آنان پریشان و در تقلا هستند یا به گونه ای زیر بار گران اضطراب و تشنج و آشفتگی خمیده شده اند.

این جانوران خواه شکارگر باشند خواه طعمه و شکار، پیوسته گوش به زنگ اند و بی قرار و جهنده و در تکاپو، ناآرام و آشفته خاطر و رمیده وهراسان سبعانه هجوم می آورند یا سرآسیمه در هم می پیچند و جدل می کنند. سرزمینی که هنرمندان و صنعتگرانش به ندرت از تجسم جانوری که آسوده و نارمیده باشد به وجد می آمدند و این همه بر خلاف قالی سربه سر یکپارچه و انعطاف ناپذیر پازیریک است.(تصاویر 17 و 18)

همچنین اندیشه بنیادی و نیز طرح و نقش زمینه قالی پازیریک از حیث سبک پردازی ، در پیوند با فرش سنگی کشف شده در حفاریهای کاخ سلطنتی نینوا (Nineveh) می باشد که تاریخ آن به قرن 6 تا 7 قبل از میلاد بر می گردد.

این شهر باستانی در کنار رودخانه دجله مقابل موصل کنونی قرار داشت و پایتخت امپراتوری آشور بود. اما سرانجام به دست مادها افتاد و ویران شد.

Image result for pazyryk carpet

در این قالیچه ی سنگی طراحی گلهایی شبیه به گلهای هشت پر قالی پازیریک که در داخل مربعهایی قرار گرفته اند و جملگی متن فرش را پر کرده اند شباهت فوق العاده ای با فرش پازیریک را بوجود آورده است.

همچنین تصویر قالیچه سنگی دیگری شبیه به قالیچه سنگی نینوا در تخت جمشید به دست آمده  که اولین بار توسط A.B.Tilia باستان شناس ایتالیایی از روی پیکر کنده ای در تخت جمشید طراحی شده است.

آنچه که در قالیچه سنگی تخت جمشید بیش از هر چیز حایز اهمیت است، بنیاد یکسان از لحاظ طراحی و سبک قرار گرفتن نقوش در آن است. در این قالیچه نیز متن فرش با مربعهایی که هریک ستاره ای شبیه ستاره هشت پر قالی پازیریک را در میان گرفته اند پر شده است (تصاویر 19 و 20)

همچنین ردیف شیرانی که در حاشیه جای گوزنها را در قالی پازیریک گرفته اند بسیار مورد توجه است، خاصه آنکه در کشفیات از تپه پنجم پازیریک و همراه باقالی کشف شده تکه پارچه ای پیدا شده که نقش موجود در آن همان ردیف شیران قالیچه سنگی تخت جمشید است.

شباهت در بازسازی پیکر و لباس خشیارشا که به کمک خراشیدگی های روی نگاره  حرم سرا در کاخ تخت جمشید انجام شده نیز یک نقش برجسته از صف شیران مشابه شیران قالیچه سنگی تخت جمشید و پارچه سکایی دیده می شود و باز در نقش برجسته حجازی شده در نقوش بالای تخت شاهنشاه در تالار صد ستون تخت جمشید نیز این ردیف شیران با همان ویژگی های قبلی مشاهده می شود.

مشابهت حاشیه دندانه اره ای در بالا و پایین ردیف شیران در پارچه  کشف شده ی پازیریک و حاشیه ردای لباس خشیارشا و قالیچه سنگی تخت جمشید تاکیدی است بیشتر بر منشا واحد هر سه طرح (تصاویر 21 و 22)

در ارزش قالیچه سنگی کشف شده در تخت جمشید با توجه به طراحی و سبک پردازی آن بهترین تفسیر آن است که سیروس پرهام بیان می کند:

هرچند ممکن است قالیچه سنگی تخت جمشید از قالیچه سنگی کاخ های نینوا اثر پذیرفته باشد، اما تقریبا باید یقین کرد که بافنده ی قالی پازیریک از فرشهای مشابه هخامنشی الهام یافته و لاجرم به سنگفرشهای آشوری که در سرزمین دوردست و چه بسا نهفته در خاک بوده نظر نداشته است».

همچنین طرح سربازانی که همراه با اسبهای خود در حاشیه چهارم قالی پازیریک که همگی به یک فاصله معین از پی یکدیگر می آیند به روشنی یادآور رسمهای هخامنشی و آشوری است و تصویر آن با تصاویر موجود بر تخت جمشید که نشان دهنده بار عام تمام ملتها در حضور شاه است مشابهت قریبی دارد.

جالبتر آنکه هم در پیکر کنده های تخت جمشید و هم در قالی ما، ستوربانان در سمت چپ اسب گاو می زنند و دست راست خود را بر پشت گردن اسب نهاده اند.

Image result for pazyryk carpet

در بخش زیرین حاشیه های پهن و باریک سمت راست در قالی پازیریک گلهای جفتی هشت پری قرار گرفته اند که به همین صورت کم یا بیش بصورت جفت در آثار مفرغی لرستان به تفاوت دیده شده است و شاید هم برخوردار از همان معانی رمزی و نهادی و یا تمغایی باشد (تصویر 23)

اما مهمترین نقش پردازی قالی پازیریک ویژگی های آشکار و اشتباه ناپذیر گوزن زرد و شاخ پهن ایرانی است.

در حاشیه درونی قالی پازیریک که تا حدودی با گوزن شمالی نیز شباهت دارد به حکم شباهت شاخهای پهن گوزن های قالی پازیریک به شاخهای گوزن شمالی، اکثریت مورخان هنر و فرش شناس غربی درنگ روا نداشته و این گوزنها را که می پنداشته اند هرگز در ایران دیده نشده است از جنس گوزنهای سرزمین سیبری شناختند و برهان قاطع خواستگاه آلتاییان قالی پازیریک بر شمردند.

رودنکو کاشف تپه های پازیریک اولین کسی بود که این گوزنها را از تیره گوزن زرد خالدار باز شناخت. پس از رودنکو، رمان گیرشمن باستان شناس فرانسوی به مانندگی گوزن زرد ایرانی مشهور به گوزن بین النهرین و گوزن پهن شاخ روزگار ساسانیان توجه یافت که پیکره خالدارش با همان شاخهای پهن بر چندین ظرف سیمین و نیز چند صحنه در سنگهای طاق بستان نقش بسته است.

وجود این گوزن که تصور می شد هیچگاه در ایران دیده نشده است توسط باستان شناس انگلیسی و کاشف نینوا، سراستین هنری لایارد (Sir A.H.Layard) در شمال خوزستان و قلمرو جنوبی بختیاریها در نیمه های سده نوزدهم مسیحی گزارش شده است.

همچنین در پی شناسایی و ازدیاد نسل این حیوان کمیاب که زیستگاه اصلی آن در کرانه های کرخه می باشد در سال 1955 یک گروه آلمانی به سرپرستی فون ایل، یک نر و یک ماده از این گوزن را پس از مدتها جستجو و در حالی که هیچ امیدی به پیدا شدن نمونه ای از آن نبود در جنگلهای حاشیه رودخانه کرخه در خوزستان پیدا نمودند و برای تکثیر نسل به آلمان بردند.

اما در سال 1342 نیز هیئتی ایرانی به سرپرستی خسرو سریری توانست پس از شش هفته تلاش چهار راس از این حیوان (یک نر و سه ماده) را زنده دستگیر و به پارک وحش دشت ناز ساری منتقل کند.

در حال حاضر با تکثیر این حیوان  تعداد زیادی از آنها در جزیره اشک در دریاچه ارومیه نگهداری و محافظت می شوند.

جای تردیدی نیست که نسل گوزنهای شاخ پهنی که در شکارگاههای ساسانیان پراکنده بودند و بر روی آثار آن دوره باقی مانده، پیوسته است به نسل گوزنهای گسترده شاخ روزگار هخامنشی و گوزنهای قالی پازیریک جز گستردگی برگ نخلی شاخهای گوزن زرد ایرانی، ویژگیهای دیگری است که اهمیت آنها از یک جهت بیش از ویژگی شاخها است؛ زیرا پیوند مفروضی میان گوزنهای قالی پازیریک و گوزنهای منطقه سیبری را یکسره  و به تمامی  می گسلد و نیازی برای توجیه و استدلال باقی نمی ماند.

این ویژگیهای نمایان و کارساز پوست خال خالی و خصوصا نوار خالداری است که از گردن تا دم گوزن ایرانی کشیده شده است، ویژگیهایی که هیچ یک از انواع آهوان و گوزنهای آلتایی ندارند.

حتی یک اثر از تمدن و فرهنگ سرتاسر آلتایی به چشم و دست ما نرسیده که کمترین نشانه ای از این ویژگیها بر آن باشد.

این بار نیز رودنکو اول بار بر این ویژگیهای گوزن پازیریک تکیه کرد، گذشته از اینها گوزن پازیریک برخوردار از نشانه های خاص دیگر است که باز هم او را از گوزنهای شمالی زودتر می برد و به گوزنهای زرد آسیایی-اروپایی نزدیک تر می کند.

یکی دم به نسبت بلندی است که خاصه گوزن زرد آسیایی-اروپایی است و دیگری شیوه خاص نشان دادن عضلات سردست و ران حیوان است که با سبک هنری منطقه آلتایی فرق دارد. رمان گیرشمن در این خصوص می گوید:

عضلات حیوانها در محل رانها و شانه ها به وسیله مارپیچ هایی شبیه به ویرگول مجسم گردیده اند و در میان آنها سنگهای رنگین به صورت ترصیع نشان داده شده است و این از خصوصیات جواهرسازی هخامنشی است. (تصاویر 24 و 25)

این ویژگی یعنی نشان دادن عضلات حیوان با دایره و ویرگول، بر روی عضلات شیرانی که در قالیچه سنگی تخت جمشید وجود دارد و حاشیه ردای لباس خشایار و پارچه کشف شده در پازیریک دیده می شود.

استاد بافته های فارس سیروس پرهام در جلد دوم از کتاب دستبافهای عشایری فارس به نمونه هایی از جُلِ اسب های سوزن دوزی قشقایی معروف به طاووس یا طاووسی اشاره می کند که بر روی آنها نقشمایه غریب دیگری غیر از طاووس دیده می شود و هویت آنها در بعضی جُلها مشخص نیست اما در برخی دیگر شاخهای پهن و دندانه دار و دهان گشوده جانوری از جنس گوزن واضح است.

وی می نویسد:

به برکت پیدا شدن گوزنهای زردی که سر هنری لایارد در یک و نیم قرن پیش در جنوب غربی بختیاری و نواحی غربی لرهای کهگیلویه گزارش کرده است رازگشای همان نقش مایه غریبی شد که قرنها است در سوزنی های ایلات قشقایی و لر فارس پراکنده است. چنانکه از این نقش مایه ی بغایت ساده شده ی هندسی و شیوه یافته پیدا است، تصور الگوی طبیعی (یا خیالی)دیگری جز گوزن زرد ایرانی برای نقشمایه به ظاهر غریب و نامتعارف ذکر شده ممکن نمی گردد و اینک باید یقین کرد که لرهای کهگیلویه جانوری را که به چشم دیده اند الگو قرار داده اند این بدان معنی  است که گوزن شکاخ چهن لری- قشقایی به سبک هندسی و تجریدی و گوزن شاخ پهن قالی پازیریک به سبک طبیعی هر دو تبار واحد داشته و از یک سرزمین برخاسته اند. (تصویر 26)

در بررسی نقوش قالی پازیریک نقش دیگری مورد توجه قرار گرفته است و ان شیوه گره زدن دم اسبها و همچنین کاکل آنها به رسم ایرانیان است که عیناً در حجاریهای تخت جمشید مشاهده می شود و این در حالی است که طبق رسم سکاییان آنان به جای گره زدن دم اسب آن را شیوه گیس باف می بافتند (تصویر 27)

همچنین حیوان افسانه ای بالدار که در دو حاشیه مجزا در قالی پازیریک بافته شده است به کرات در نقوش مختلف در ابزار و وسایل بدست آمده در اقصی نقاط ایران دیده شده است.

نگارنده این سطور خود در مقاله ای که در ششمین  کنفرانس بین المللی فرش ایران ارایه نمود نشان داد که پس از گذشت قرنها همان شیوه نگارگری گوزن زرد خالدار ایرانی و حیوان افسانه ای بالدار در یک نمونه منحصر به فرد قالیچه های ایرانی دیده می شود که تا به این لحظه از نظرها دور بوده است و آن قالیچه های روستای سنگان از توابع خواف در مرکز خراسان می باشد.

حیوان بالدار این قالیچه های کمیاب از نوع شیران بالداری است که شبیه آن و با کمترین تفاوت در آثار به جای مانده از روزگار ساسانیان و ادوار بعد از آن دیده می شود و احتمالا این قالیچه ها توسط سیستانیان که از نژاد سکاها هستند و از روی نقوش ایرانی تقلید شده است.

سیستانیانی که از سیستان به مراکز شمالی یعنی مرکز خراسان کوچ کرده اند اما متاسفانه هیچ قالیچه ای از سیستان قدیم و با این نقش تا به این لحظه به دست نرسیده و گزارش نشده است.

گذشته از نقوش فرش پازیریک نوع گره مورد استفاده در این قالی نیز توط چندین پژوهشگر ایرانی و غیرایرانی مورد توجه قرار گرفته که به جهت جلوگیری از طولانی تر شدن مطالب این بحث، در مبحث آشنایی با گره های فرش و انواع آن به بررسی گره در این نادره ی فرشبافی یعنی قالی پازیریک می پردازیم و نقطه نظرات عالمانه علی حصوری در این مسئله را مطالعه خواهیم کرد و همان گونه که در ابتدای بخش تاریخ فرش گفته شد، دلایل کاربرد گره ی معروف به ترکی در فرش پازیریک و پراکندگی آن توسط اقوام ترک زبان و سایر مطالعات و مسایل این چنینی را پی گیری خواهیم کرد.

با مشاهده دقیق نقوش موجود بر روی یافته های کوهستان آلتایی که بیانگر هنر اقوام کوچنده سکایی می باشد و مقایسه با نقوش ایرانی بویژه حجاری های تخت جمشید بهتر می توان به تاثیر هنر نگارگری هخامنشی بر هنر سکایی پی برد و در این میان بررسی بیشتربین نگاره های قالی پازیریک و نگاره های برگرفته از هنر انتزاعی و تخیِلی اقوام آلتایی ما را هرچه بیشتر در ایرانی بودن پدید آوردندگان این نادره قرن رهنمون می گردد.(تصویر 28 و 29)

 

3.7/5 - (8 امتیاز)
7 نظرات
  1. منوچهر می گوید

    این فرش ترکانه چطور تو روز روشن اینقدر راحت تحریف میکنید

  2. ساسان می گوید

    اینقدر چرت نگو مردکه همه شواهد شاهد ایرانی بودن آن است

  3. محمد می گوید

    حتی در هنر هم میخواهید از افکار نژاد پرستانه خود با بکار بردن ( واژه ترکان بیابان گرد)، برای کوبیدن ترکان استفاده کنید.

  4. محمد می گوید

    کدام شواهد،شواهدی از اینکه در زمان پادشاه سکاها ودر ایالت ترک نشین روسیه و گره های ترکی .و مارالهای سردسیر با سوار کارهای سکایی (منبع این مقاله نژاد مرست فاشیست)

  5. علی شفیعی نیک آبادی می گوید

    كهنترين فرش دستباف ايراني- فرش پازیریک یا پوزِریگ؟
    اکنون که از فرش های باستانی شهر گابت سخن به میان آمد، به ويژه آن که از ديرباز، بخشی از دشت ريگ سرا دركرانه باختري درياچه گاوخاني كه ويرانه هاي شهر باستانی گابت در دل آن نهفته است، در ميان مردم گركويه به پوزِريگ نام آور است، بهتر است بدانیم که: به نوشته تارنماي پرشين گرافيك ايران، کهن‌ترین فرش دستباف ایرانی، فرش پازیریک است که در سال1949ترسایی، در دومين برنامه كاوش‌هاي یک باستانشناس روسي به نام رودنكو در سرزمين پازيريك روسیه به دست آمده و فرش پازيريك ناميده شده است. از اين رو با نگاه به پيوند بسيار نزديك واژه هاي پوزِريگ در گركويه اسپهان و پازيريك در نیمروز سیبری در کشور روسيه، كه چنين مي‌نمايد این دو نام تاريخي از یک ریشه باشد و همچنين ماندگاري سكاها(تورانيان) در گركويه و ابركو در روزگار مادها كه سال‌ها بر آنجاها چيرگي داشته اند و در بخش روزگار مادها نیز يادآوري گرديد، مي‌توان برداشت کرد كه خاستگاه فرش پازيريك، شهر باستاني گابت در سرزمين مادپارتاكنا(گرکویه) بوده که از دیرباز پایگاه فرشبافی در گرکویه به شمار می رفته و سكاها در پي شكست از ايران در جنگ هاي ابركو در زمان هوخشتره، اين فرش را از شهر باستاني گابت به زادگاهشان سرزمين سيبري برده و به انگيزه اين كه سال‌ها در دشت پوزريگ گركويه ماندگاري داشته‌اند، نام آن را پس از بازگشت به زادگاهشان در روسیه بر بخشي از سرزمين خود نهاده‌اند. چنانكه برخي از واژه های زبان سكايي و گويش گركويه‌اي نیز در پیوند هستند. مانند: پاتِشا: pātešā پادشاه و هپتاhapta که هر دو، هم در زبان سکایی و هم در گویش گرکویه‌ای به چم شاه و شماره7 است. و همچنین ، نام کووهkuveh در گویش گرکویه‌ای و کوتیkuti در زبان سکایی که هر دو به چم سگ است و کارواژه خوردن که در زبان سکایی xvarو در گویش گرکویه ای، خوارتِمُن xartemon است. همراه با اینکه به نوشته تاریخ ماد، در زمان مادها، زبان های مادی و سکایی بسیار به یکدیگر نزدیک بوده و هردو زبان، زبان همگانی در سرتاسر ایران آن روزگار در میان تیره های مادها، کاسپین ها، ماننایی ها و سکاها به شمار می رفت و این پیوند زبانی، مایه این شده بود که رهبران مادها فرزندان خود را برای آشنایی بیشتر با زبان سکایی و آموختن تیراندازی نزد سکاها می فرستادند. علی شفیعی نیک آبادی. نگارنده کتای گرکویه در گذرگاه راه ابریشم.

    1. itwman می گوید

      فرش پازیریک به دلیل کشف نزدیک دره پازیریک به این نام شناخته می شود و روی فرش ننوشته بوده اند “پازیریک”!!

      حال پوزریگ یا همان ” گركويه” چه ارتباطی با دره پازیریک ابتدای رشته‌کوه‌های آلتای روسیه دارد بهتر است بیشتر و با مستندات علمی و معتبر توضیح دهید نه بر اساس نوشته های سایت پرشین گرافیک!

  6. الهه احمدی می گوید

    فرش پازیریک در تکه یخی در منطقه ی آلتای کشف شده که جنوب روسیه و شمال مغولستان میشه اونجا مردمی به اسم قبیله ی پازیریک زندگی میکردند و به همین دلیل نام این فرش زیبا پازیریک نامگذاری شده است. از نظر تاریخی اگر حساب کنیم هخامنشیان تا نزدیکی رود ارس در ایران رفته بودن آن با شرایطی بسیار سخت و همانطور که هردوت و دیگر تاریخ نگاران یونانی گفته کوروش در نزدیکی همان منطقه ی رود ارس از قومی به اسم ماساگت ها شکست میخورد. از نظر فنی رفتن ایرانی ها به هزاران کیلومتر دورتر برای مثال به دره پازیریک مقدور نبوده است و این ادعا کاملا رد میباشد که آنجا مردمی ایرانی زندگی میکرده است! همچنین اگر این فرش پازیریک کاملا ایرانی بود باید حتما نمونه های مشابه آن در مبدا خودش یعنی ایران کشف میشد حالا چند صد سال این ورتر یا آن ورتر مهم نیست ولی خب شواهدی وجود ندارد پس ادعای بیهوده اینکه فرش پازیریک ایرانی است رد میشود.
    اما پازیریک کیا بودن ؟ آنها از منطقه ی آلتای شروع به مهاجرت کرده اند و از نوار شمالی ایران رد شده به سمت اروپا رفته اند هرگز پازیریک ها به سمت جنوب یا ایران نرفته اند.
    مناطقی که در نقشه پازیریک ها حرکت کرده اند سنگ نوشته های زیادی هست که میتوان به آنها رجوع کرد که بیشتر آنها به خط ترکی باستان میباشد و پازیریک ها به اقوام ترک نزدیکتر است تا یک حکومتی که هزاران کیلومتر فاصله با آنها داشته و هیچ اشتراکات فرهنگی و زبانی و سنتی هم نداشته اند !
    امروز هوش مصنوعی حتی لباس سربازان و مردمان پازیریک ( سکایی ها ) را شبیه سازی کرده و با چیزی که در تاریخ ایران باستان وجود داره همخوانی ندارد.
    لطفا ادعای فرهنگ هنر سنت مردمان دیگر را نکنید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.